عشق پاک یعنی ...

مخاطب خاص نداریم،ولی دل که داریم...

هفت سین امسال من با
'سیگار' اغاز میشود در حسرت نبودنت
سین بعدی
'سیگار' بعدی به یاد تمام لحظاتی که تورا نخواهم داشت
سین سوم
' سیگار' سوم به یاد چشمانت
سین چهارم
'سیگار' چهارم به یاد تنهایی که از این پس دیگر تنهایم
نمیگذارد ....
سین بعدی
باز هم سیگار اینبار 'سکوت' ،سنگینی صدایت در گوش
هایم نجوای خاطره میکند
سین دیگر
سیگار بعدی 'سینه ام' تیر میکشد دستانم را بهمن گرفته یادِ فروردین ...
آخرین سین ،
آخرین سیگار، آخرین ترکش به قلب بیمار ...
هفت سینم خاکستریست
هم رنگ اسمم ....
در نبودت حالم دیدنیست

تاريخ پنج شنبه 29 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 17:36 نويسنده $ mahdie $

بــاران مــي بــاريد...

كــودك نـگـاهـي بــه ســوراخ چـكـمـه اش انـداخـت!

لـبـخـنـدي زد ...

سرش را رو به آسـمـان كــرد وگـفـت:

خــدايا گـريه نـكن امــشـب مـي دوزمــش...!

مردانی را میشناسم که هنگام عصبانیت
داد نمیزنند
ناسزا نمیگویند
نمیشکنند
تهمت نمیزنند
تنها "قدم" میزنند و در خلوت خود فرو میروند و
خالی میکنند تمام خشم خود را
تا مبادا به کسی که دوستش میدارد

از گل کمتر گفته باشد!!!

مـــا بـه هـــم نمـی رســیـم...!

امّــا . . .

بهــتـریــن غــریـبه ات مــی مـانــم

کـه تــو را هــمیشـه دوســـت خــواهــد داشــت . . .

دلــــــــــــــــــم گــرفتـه از ایــن شـهــــر

که آدمـهــایـش ،

هـمچــــون هــوایـش نـاپایـــدارنــد . . .

گـاه آنـقـــدر گـــرم کــه نـفـســت میــگیــرد

گاه چــنان ســـرد کـه بــدنــت مـیلـــرزد . . . !

مـــن و تــو ، "مــا" كه نشــــدیــم هـیــچ ،

مــن نـیمــی از خــــودم را هــم باختـــم . . . !

هـنـــوز هــم مــرا بــه جـان “تـــــــــــــــــو”

قــســم مى دهــند . . . !

مى بـیـنى؛

تنــــــــــــــــــــها مــن نیـستـم

که رفتنــــــــــــــت را بـاور نمـى کــنـم…!!!

 

 

 

تاريخ جمعه 23 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 12:12 نويسنده $ mahdie $

دیــگـر هـوایِ بــرگــردانـدنـت

را نــدارم...


هــرجــا کــه دلــت مــیـخــواهــد

بــُـرو...!!!


فــقــط آرزو مــیـکـنـم وقـتـی

هــوایِ مـَـن بـه سـرت زد


آنــقـدر آســمــانِ دلــت بــگــیــرد کـه

بــا هــزار شــب گــریــه


چــشــمــانــت بــاز هــم

آرام نــگــیــرد...

خـــــدا!!!!


کي کـــــــــات مي دي؟؟؟!!


هزار بار ،يک پلان رو گرفتي...


من بازيگر خوبي نمي شم،بــــاور کن...!

دلم از هزار راه ِ رفته ؛


بی تو باز گشته است ...


ایوب هم اگر بود ،


چشم می بست از انتظار آمدنت ...

مــن را همین گونه كه هـستـم دوست داشته باش...

نمی توانـی؟!...مــن می روم...

تــو هم برو مجسمه ساز شو...

خدایا...
خدایا...
از تمام دنیات...
فقط یه نفر رو می خوام
زیاده؟؟؟

تاريخ جمعه 9 اسفند 1392برچسب:,سـاعت 20:39 نويسنده $ mahdie $
яima